top of page

دوای دلم

  • Writer: آواره
    آواره
  • Aug 31
  • 1 min read

چو بوی زلف تو پیچید در هوای دلم

گرفت آتش و سوزش تمامِ جای دلم


به هر کجا که نشستم، خیالِ روی تو بود

نداشت لحظه‌ای آرام، بی‌وفای دلم


به گریه خو گرفته‌ست چشمِ شب‌زده‌ام

تو را صدا زده هر شب، درونِ نای دلم


به شوق خنده‌ی تو، باغ جان شکوفه زد

تو گل شدی و شکستی، گلی به پای دلم


چو ماه گم شدی آن شب، و من به غربت خویش

نشسته‌ام که بیایی، تو آشنای دلم


چه قصه‌ها که نگفتم به باد و موج و نسیم

ز دردِ دل که تو باشی، فقط دوای دلم


و آواره که ز یاد تو لحظه‌ای نگذشت

نوشت نام تو بر اشک، شد روای دلم

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
Awara Logo.png
Awara Logo.png
  • Instagram
  • Facebook
  • TikTok

۱۴۰۴ آواره، تمام حقوق محفوظ است.

bottom of page