top of page

شرح غزل ۴ دیوان شمس

  • Writer: آواره
    آواره
  • Aug 14
  • 8 min read

Updated: Aug 24

بیت ۱

ای یوسفِ خوش‌نام ما، خوش می‌روی بر بامِ ما

ای دَرشکسته جامِ ما، ای بردَریده دامِ ما

معنی ظاهری

ای یوسف خوش‌نام ما، چه خوش بر بام خانهٔ ما قدم می‌زنی. ای که جام شکستهٔ ما را بهبود بخشیدی و دام پاره‌شدهٔ ما را رها کردی.

معنی عرفانی

«یوسف خوش‌نام» اشاره به معشوق الهی یا شمس تبریزی است؛ یوسفی که هم زیباست و هم رهایی‌بخش. «بر بام رفتن» نماد رسیدن به اوج حضور و تجلی است. «درشکسته جام» دل شکستهٔ سالک است که با آمدن محبوب، پر می‌شود. «بردریده دام» کنایه از گشودن گره‌های نفس و دنیا به دست محبوب است.

شرح عرفانی:  «یوسف خوش‌نام»

مظهر حقیقت مطلق و جمال الهی است؛ همان حقیقتی که نه‌تنها زیباست، بلکه آوازهٔ پاکی و وفا دارد. این یوسف، گاه در صورت پیامبر، گاه در سیمای ولیّ کامل، و در نگاه مولانا، در چهرهٔ شمس تبریزی جلوه‌گر می‌شود.

«خوش می‌روی بر بام ما»

بام، نماد بلندترین مرتبهٔ خانهٔ دل است. محبوب وقتی بر بام می‌آید، یعنی بر فراز همهٔ افکار و عواطف سالک قرار می‌گیرد و همهٔ خانهٔ وجود او را به نور حضور خود فرا می‌گیرد. این، لحظهٔ تجلی و اشراق است؛ وقتی که محبوب بر بلندای جان می‌نشیند و از آن‌جا به درون سالک می‌نگرد.

«ای درشکسته جام ما»

جام، ظرف می و عشق است، و «درشکسته» یعنی دل شکسته‌ای که پیش از آمدن محبوب، توان نگه‌داشتن شراب معرفت را نداشته است. در عرفان، دل شکسته جایگاه نزول رحمت است. محبوب با آمدن خود، این جام شکسته را پر از بادهٔ وصال می‌کند، حتی اگر زخم‌ها و ترک‌ها بر آن مانده باشد.

«ای بردریده دام ما»

دام، نماد قید و بندهای نفس، دنیا، و تعلقات است. سالک در این دام‌ها گرفتار است تا وقتی که محبوب، با یک نگاه، رشته‌های آن را می‌برد. این بریدن دام، آزادی از هرچه جز خداست و آغاز پرواز به سوی وحدت.

نتیجه عرفانی

این بیت ستایش لحظه‌ای است که محبوب هم‌زمان سه کار می‌کند:

بر بام دل می‌آید (حضور و تجلی)،

جام شکسته را پر می‌سازد (مرهم بر دل شکسته)،

و دام را می‌برد (آزادی از قید)

بیت ۲

ای نورِ ما، ای سورِ ما، ای دولتِ منصورِ ما

جوشی بِنِه در شورِ ما؛ تا مِی شَوَد انگورِ ما

معنی ظاهری

ای نور ما، ای شادی ما، ای پیروزی و دولت ما؛ در شور ما جوششی بگذار تا انگور ما تبدیل به می شود.

معنی عرفانی

نور، شادی و دولت پایدار، همه از محبوب سرچشمه می‌گیرد. «جوش» اشاره به حرارت عشق است که باید در دل سالک بیفتد تا انگور خام وجودش به بادهٔ معرفت تبدیل شود. این دگرگونی، همان کیمیاگری عشق در جان است.

شرح عرفانی: «ای نور ما»:

نور، حقیقتی است که ظلمت جهل و غفلت را می‌شکافد. محبوب، خورشید جان سالک است که بی‌او، همهٔ حیات در تاریکی می‌ماند. این نور نه بیرونی، که درون قلب است و راه سالک را در سلوک روشن می‌سازد.

«ای سور ما»: «سور»

در لغت به معنی جشن و شادی است. شادی حقیقی در عرفان، نه از کامیابی‌های دنیوی، بلکه از حضور محبوب حاصل می‌شود. این شادی، همان «سُرور ربانی» است که با هیچ غم دنیوی آمیخته نمی‌گردد.

«ای دولت منصور ما»

«دولت» در زبان مولانا، سعادت جاوید است، و «منصور» یعنی پیروزی‌یافته. این دولت پیروزمند، همان نصرتی است که از اتصال به حق به دست می‌آید، نه از غلبه بر خلق.

«جوشی بنه در شور ما»

«شور» هیجان و تپش دلِ عاشق است و «جوش» اشاره به گرمای عشق که آن شور را فعال‌تر و زنده‌تر می‌کند. این جوشش، همان حرارت معرفت است که در درون سالک افتاده و او را از حالت رکود به حرکت می‌آورد.

«تا می شود انگور ما»

انگور، نماد استعداد خام و بالقوهٔ وجود انسان است. این انگور وقتی در جوش عشق و گرمای شوق قرار گیرد، به «می» بدل می‌شود؛ می‌ای که در عرفان، شراب معرفت و مستی وصال است. این همان کیمیاگری عشق است که گوهر وجود را دگرگون می‌کند.

نتیجه عرفانی

یعنی سالک از محبوب می‌خواهد که آتش عشق را در دلش بیفکند تا مادهٔ خام جانش، به شراب جاوید تبدیل شود و مستی حضور بر او مستولی گردد

بیت ۳

ای دلبر و مقصودِ ما، ای قبله و معبودِ ما

آتش زدی در عودِ ما؛ نَظّاره کُن در دودِ ما

معنی ظاهری

ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما؛ در چوب خوش‌بوی ما آتش زدی، حال به دود آن نگاه کن.

معنی عرفانی

محبوب هم هدف نهایی (مقصود) است و هم جهت همهٔ حرکات (قبله). آتش زدن عود، تمثیل از شعله‌ور کردن جان سالک در عشق است؛ دود برخاسته، عطر عشق و نشانهٔ سوختگی عاشق در برابر معشوق است.

شرح عرفانی: «ای دلبر و مقصود ما»

دلبر، همان محبوب است که دل سالک را ربوده، و «مقصود» یعنی نهایت همهٔ طلب‌ها. این دو تعبیر نشان می‌دهد که محبوب نه تنها معشوقی دل‌انگیز است، بلکه مقصد نهایی سلوک نیز هست؛ یعنی سالک از هر چه می‌گذرد، سرانجام به او می‌رسد.

«ای قبله و معبود ما»

قبله، جهت نماز است، و در عرفان، اشاره به آن حقیقتی دارد که همهٔ حرکات و توجهات به سوی اوست. معبود نیز معشوقی است که عبادت حقیقی تنها در برابر او معنا دارد. این ترکیب، بیانگر این است که محبوب، هم جهت حرکت است و هم غایت آن.

«آتش زدی در عود ما»

عود، چوب خوش‌بویی است که تنها وقتی آتش گیرد، رایحهٔ حقیقی‌اش آزاد می‌شود. این استعاره، اشاره به وجود انسان دارد که تا در آتش عشق نسوزد، حقیقت خوش‌بوی و لطیفش آشکار نمی‌شود. آتش محبوب، همان جذبه و ابتلای الهی است که سالک را از درون می‌سوزاند.

«نظاره کن در دود ما»

دود برخاسته از عود سوخته، بوی خوش دارد و نشانهٔ آن آتش است. در عرفان، این دود همان آه و نالهٔ عاشق است که از سوختگی دل برمی‌خیزد و به سوی آسمان می‌رود. مولانا با ظرافت می‌گوید: ای محبوب، اکنون که خودت آتش را در من افروخته‌ای، بنگر که دود جانم چگونه به سوی تو بالا می‌رود.

نتیجه عرفانی

به بیان دیگر، این بیت می‌خواهد بگوید: سوختن در عشق، نه تنها فنا و نابودی نیست، بلکه راه آشکار شدن حقیقت درونی است. و محبوب، هم آتش‌افروز این سوختن است و هم تماشاگر و پذیرندهٔ حاصل آن

بیت ۴

ای یارِ ما، عَیَّارِ ما، دامِ دلِ خَمّارِ ما

پا وامَکش از کارِ ما؛ بِستان گِرو دَستارِ ما

معنی ظاهری

ای یار ما، ای دلربای ما، ای که دلِ خمار ما را به دام انداخته‌ای؛ پا از کار ما مکش و دستار ما را به گرو بردار.

معنی عرفانی

«عیّار» در این‌جا معنای مثبت دارد: دلربایی که در یک لحظه جان را می‌رباید. «خمار» حال تشنگی و طلب شدید عاشق است. گرو گرفتن دستار، کنایه از تصرف کامل محبوب در جان و آبروی سالک است؛ عاشق حتی عزت ظاهری خود را فدای او می‌کند.

شرح عرفانی «ای یار ما»

آغاز با خطاب مستقیم و صمیمی به محبوب است؛ یار، همان همدم حقیقی و شریک جان است که همهٔ هستی عاشق به او وابسته است.

«عیّار ما»: واژهٔ «عیّار»

در این‌جا معنای منفی ندارد، بلکه در ادبیات عرفانی به دزدِ دل یا کسی که با زیرکی و ظرافت دل را می‌رباید گفته می‌شود. این «عیّاری» محبوب، اشاره به جذبهٔ ناگهانی و ربایش بی‌هشدار دل سالک دارد.

«دام دل خمار ما»: «خمار»

حال تشنگی و طلبی است که پس از چشیدن می پدید می‌آید؛ عطشی که عاشق را بی‌قرار می‌کند. دلِ خمار، دلی است که پس از تجربهٔ لذت حضور، اکنون در آرزوی دوبارهٔ آن می‌سوزد. محبوب، دام چنین دلی شده و او را اسیر کرده است.

«پا وامکش از کار ما»

این جمله نوعی خواهش و تمنای آمیخته با بیم است؛ یعنی از جریان عشق و تربیت ما دست نکش، این سلوک را نیمه‌کاره رها مکن.

«بستان گرو دستار ما»

«دستار» نماد عزت، شرافت و حتی مقام اجتماعی است. گرو گرفتن دستار، استعاره از گرفتن گرانبهاترین سرمایهٔ عاشق است. سالک با این سخن اعلام می‌کند که همهٔ عزت و آبروی ظاهری خود را در گرو عشق محبوب می‌گذارد، حتی اگر این گرو تا ابد بازپرداخت نشود.

نتیجه عرفانی

این بیت بیانی‌ست از تسلیم کامل: عاشق نه تنها جان و دل، بلکه اعتبار و عزت دنیوی خود را نیز داوطلبانه به گرو می‌گذارد، زیرا می‌داند که هر چه در این معامله از دست رود، در برابر محبوب، سودی جاوید است

بیت ۵

در گِل بِمانده پایِ دل؛ جان می‌دهم چه جایِ دل

وَز آتشِ سودایِ دل، ای وایِ دل، ای وایِ ما

معنی ظاهری

پای دل در گل مانده است؛ جان می‌دهم چه رسد به دل! و از آتش عشق دل، ای وای از دل، ای وای از ما.

معنی عرفانی

«پای دل در گل» یعنی گرفتار شدن قلب در موانع دنیا و نفس. با این‌حال، عاشق می‌گوید حتی جان را می‌دهد و دل را نیز فدای محبوب می‌کند. «آتش سودای دل» اشاره به شعلهٔ اشتیاق سوزان است که هم شکایت و هم لذت را با هم دارد.

شرح عرفانی: «در گِل بمانده پای دل»

گل، نماد موانع مادی، دلبستگی‌های نفسانی، و گرفتاری‌های عالم صورت است. وقتی پای دل در گل می‌ماند، حرکت به سوی حقیقت کند یا متوقف می‌شود. این تصویر یادآور وضعیت سالکی است که با همهٔ شوق، هنوز در بند عادات، ترس‌ها یا تعلقات دنیوی است.

«جان می‌دهم چه جای دل»

این جمله نشان اوج فداکاری عاشق است. یعنی حتی اگر تمام وجودم، جانم، از من گرفته شود، در برابر فدایی که برای دل (و دلدار) دارم، ناچیز است. این‌جا «دل» جایگاه عشق و حضور محبوب است و از جان گرامی‌تر.

«وَز آتش سودای دل»

«سودا» در زبان عرفانی به معنای شوق و اشتیاقی است که تا سرحد جنون می‌رسد. آتش سودا، همان شعلهٔ اشتیاقی است که همهٔ وجود عاشق را می‌سوزاند و آرامش ظاهری را می‌گیرد.

«ای وای دل، ای وای ما»

این تکرار «ای وای» دو کارکرد دارد؛ یکی ناله و شکایت از شدت سوز، و دیگری زمزمهٔ سرمستی از همان درد. در حقیقت، عاشق از رنج می‌نالد، اما این رنج، خود عین لذت است؛ زیرا از محبوب می‌آید.

نتیجه عرفانی

این بیت یک حقیقت لطیف را بیان می‌کند: سالک حتی وقتی در بند موانع و در آتش اشتیاق می‌سوزد، این وضعیت را به عنوان بخشی از مسیر می‌پذیرد و حاضر است همهٔ هستی خود را فدای همان عشقی کند که او را می‌سوزاند


نتیجه‌گیری پژوهشی کل غزل

این غزل از آغاز تا پایان، سرود استقبال و ستایش از حضور محبوب است؛ حضوری که هم رهایی‌بخش است، هم مبدّل‌کنندهٔ خامی به پختگی، و هم آتش‌افروز جان عاشق. مولانا با تمثیل‌های قرآنی و عاشقانه، محبوب را «یوسف خوش‌نام» می‌نامد که نه‌تنها زیبایی و پاکی دارد، بلکه دل و دام سالک را نیز آزاد می‌کند.

سه محور اصلی معنایی این غزل:

۱. حضور محبوب به‌عنوان نقطهٔ اوج سلوک – بر بام آمدن یوسف، نشانهٔ تجلی آشکار و حضور زندهٔ حق در جان سالک است. این حضور، همهٔ زخم‌ها را مرهم می‌گذارد و همهٔ گره‌ها را می‌گشاید.

۲. دگرگونی کیمیایی عشق

با «جوش» و حرارت شوق، انگور وجود به می معرفت بدل می‌شود؛ آتش بر عود جان زده می‌شود و دود آن، عطر عشق را در فضای هستی می‌پراکند.

۳. تصرف کامل محبوب در جان عاشق

گرو گرفتن دستار، فدای عزت ظاهری، و حتی سوختن جان در آتش سودا، همه نشانهٔ تسلیم کامل به محبوب است؛ جایی که عاشق دیگر چیزی برای خود نگه نمی‌دارد.

از دیدگاه سلوکی، این غزل تصویری زنده از لحظهٔ وصال است؛ لحظه‌ای که هم شادی و نور به اوج می‌رسد، هم سوختگی و بی‌قراری شدت می‌گیرد. مولانا نشان می‌دهد که در این مرحله، عشق نه‌تنها موانع را می‌زداید، بلکه با آتش خود، سالک را به بادهٔ ناب حقیقت بدل می‌سازد


اِی یوسفِ خوش‌نام ما، خوش می‌روی بر بامِ ما

ای دَرشکسته جامِ ما، ای بردَریده دامِ ما


ای نورِ ما، ای سورِ ما، ای دولتِ منصورِ ما

جوشی بِنِه در شورِ ما؛ تا مِی شَوَد انگورِ ما


ای دلبر و مقصودِ ما، ای قبله و معبودِ ما

آتش زدی در عودِ ما؛ نَظّاره کُن در دودِ ما


ای یارِ ما، عَیَّارِ ما، دامِ دلِ خَمّارِ ما

پا وامَکش از کارِ ما؛ بِستان گِرو دَستارِ ما


در گِل بِمانده پایِ دل؛ جان می‌دهم چه جایِ دل

وَز آتشِ سودایِ دل، ای وایِ دل، ای وایِ ما

 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
Awara Logo.png
Awara Logo.png
  • Instagram
  • Facebook
  • TikTok

۱۴۰۴ آواره، تمام حقوق محفوظ است.

bottom of page